عابر رنگی
گاهی نمیشود دنیا را آنگونه که هست زیبا دید. چنین وقتهایی نباید سعی کرد با دید عرفان وفلسفه خود را به زیبا دیدن دنیا قانع کنی یا شاید فریب دهی.
از مسیر باریکی عبور میکنی که هردو سوی آن دیوارهای بلند آغشته به رنگ، قد برافراشته وتو ناگزیر هنگام عبور از این مسیر رنگی خواهی شد. تو به انتهای مسیر می اندیشی و هرگز ، ذره ای لباسی که به تن داری برایت مهم نیست اما همین که از بین دو دیوار بیرون میایی همه تو ولباسهای رنگی شده تو را می بینند و تو را به همدیگر نشان میدهند.تو بخواهی یا نخواهی مورد قضاوت دیگران واقع خواهی شد ،حال یا با عرفان خودساخته ات، خود را رها از قضاوتشان بدانی یا اینکه سعی کنی بی تفاوتی خود را وانمود کنی هیچ فرقی در اصل قضاوت دیگران نخواهد کرد و تو یک عابر رنگی هستی که مانند خیلی از دیگران نیستی.
گاهی روی پنجره هایی که برای دنیای ذهن خود گذاشته ایم تا هستی را زیباتر ببینیم آنقدر غبار می نشیند که دیگر نوری نخواهی دید . دستان تو کوتاه است از زدایش آنسوی پنجره و اینجا فقط باید آنقدر منتظر بمانی تا شاید باران ببارد.
- ۱ نظر
- ۲۵ فروردين ۹۳ ، ۱۳:۴۴
- ۲۲۶۸ نمایش