هرچه نزدیک تر ،دورتر؟
من این مسیر رو رفته بودم و من هم اولش همین فکر رو میکردم اما به ناچار برای پاسخ به این سئوال عجیب از مثالی باید استفاده کنم که به احتمال زیاد کسانی که فرزندی دارند بهتر درکش خواهند کرد.
فرض کنید که شما دارای فرزند خردسالی هستید که بسیار دوستش دارید و او نیز به شما وابسته است.هرگاه او را برای تفریح به مکانهای عمومی می برید و او را با هم سن وسالهای خودش رها میکنید خواستار این هستید که بتواند به خوبی از پس ایجاد ارتباط مثبت با دیگران بر آید.چیزی که شما را بیش از هرچیز نگران خواهد کرد این خواهد بود که نتواند ارتباط مناسبی با محیط اطراف خود برقرار کند ویا به خاطر ضعفی که ناشی از وابستگی زیاد به شماست از سوی هم سن وسالهایش مورد آزار قرار گیرد.
اگر در واقعیت داری فرزندی باشید به خوبی درک خواهید کرد که در این هنگام بهترین تصمیمی که خواهید گرفت این است که از آن پس سعی خواهید کرد تا وابستگی فرزندتان به خود را به حدی برسانید که هنگام قرار گرفتن در محیطهای عمومی برای انجام کارهای خود به شما متکی نباشد و به نوعی روی پای خود بایستد.
نیازی به توضیح بیشتر نیست و از همین مثال ساده برای پاسخ سئوال مطرح شده استفاده میکنم.
همانطور که در احادیث معتبری نیز از پیامبر آمده ؛دلسوزی پروردگار درحق بندگان به مراتب بالاتر از دلسوزی مادر درحق فرزند خود می باشد و این بسیار طبیعی است که هرگاه ما در دنیای خصوصی ذهن خود سعی در برقراری ارتباطی قوی با پرودگار خود داریم به طور ناخودآگاه دنیای پیرامون خود را توام با اثر مستقیم رفتار پرودگار خود خواهیم دید و این دیدگاه موجب خواهد شد تا در واکنش به اثراتی که از محیط به ما می رسد بیش از حد متعارف و منطقی منتظر عنایت و رفتار پرودگار خواهیم شد و او که ناظر و شاهد تمام پنداشتها و نقاط قوت وضعف روحیات ظریف ماست هرگز خواستار این نیست که ما را در حالت ضعف در محیط پیرامونمان ببیند و به نوعی شاید با قرار دادن در مواضعی کمی سخت سعی در به خود آوردن ما دارد.
مهم این است که ما برداشت درستی از این وقایع داشته باشیم و این مواضع نسبتا ناگوار را ناشی از برقراری ارتباط با پرودگار نبینیم بلکه به منزله نگرانی آفریدگارمان از لوس شدن بیش از حد خود بدانیم.